فری فیله
فریدون یا همون فری، یه فیل جوونه که تازه دانشگاه قبول شده.موسیقی میخونه و از بچگی پیانو میزده. بچه درس خونه و کلن خیلی اجتماعی نیست. وقتایی که تنها میشه سعی میکنه تا جایی که ممکنه تو خودش مچاله بشه و ملودیای مختلفو با خودش زمزمه کنه. واسه همینم این شکلی شده.
اگه گوشتون رو خوب ببرین نزدیکش، بین زمزمه هاش ملودیایِ شوپن رو که پیانیست مورد علاقشه میشنوین. .
یه گوشواره مینیمال از یه حیوون خاص و دوست داشتنی واسه کسایی که عاشق فیل ان.
رکسانا روباهه
رکسانا یه خانم روباهِ با شخصیته که تازه وارد دهه ی سوم زندگیش شده. یه آشپز حرفه ایه و تو یکی از بهترین رستورانای شهر غذاهای ایتالیایی درست میکنه. از بچگی به بازیگری علاقه مند بوده و به تازگی هم واسه نقش نیک وایلد تو زوتوپیا تست داد ولی چون روباه مورد نظر اونا آقا بود، رکسانا قبول نشد و تو جدید ترین تلاشش برای ورود به هنر، به عنوان مدلِ گوشواره اومده پیش ما.
یه گوشواره مینیمال از یه حیوون خاص و دوست داشتنی واسه کسایی که فک میکنن در حد رکسانا باهوشن.
هانی خرگوشه
هانی یه خرگوشه ته تغاری و بانمکه که بیست وهشت تا خواهر و برادر داره. مامان و باباش هر دو ناظم مدرسه هستن و به راحتی از پس این بیست ونه تا بچه برمیان. تنها مشکلی که با هانی دارن سیبلاشه. هانی از بچگی به خاطر سیبیلای بلندش از اینکه با آدمای جدید روبرو بشه خجالت میکشیده و هیچوقت روشو به اونا نمیکرده. مامان باباش کلی راه مختلف رو برای ازبینبردن خجالت هانی امتحان کردن و هیچ نتیجه ای نگرفتن. چند وقت پیش که از کارای ما خبر دار شدن، هانی رو پیش ما فرستادن تا ازش به عنوان مدل گوشواره استفاده کنیم بلکه خجالتش بریزه و بفهمه چقد خوشگله. البته ما تا خواستیم ازش عکس بگیریم پشتشو به ما کرد، ولی خب عب نداره، هر چی بیشتر گوشوارههاشو ببرین پیش خودتون و بش نشون بدین که دوسش دارین، شانس هانی برای به دست آوردن اعتماد به نفسش بیشتر میشه. ☺️
شیلا ماهیه
شیلا یه ماهی خندهرو و بامزس که تنها دختر بزرگترین شاهماهیِ هفتدریاست. از اون جایی که هیچ خواهرِ دیگهای نداشته و با پسرا بزرگ شده، از بچگی عاشق بازیای پسرونه بوده. مخصوصن فوتبال. تو همون بچگیاش، یه بار که داشت یواشکی با پسرای قصر باباش فوتبال بازی میکرد و طبق معمول مشغول خندیدن و مسخره بازی بود، یه توپِ محکم، بیهوا به سمتش میاد و میره تو دهنش! با وجود اینکه پزشک قصر توپ رو میترکونه و از تو شکمش در میاره، ولی شیلا واسه ی همیشه گرد باقی میمونه. به همین خاطر پدرش به جواهر ساز قصر سفارش ساخت یه تاج مخصوص رو برای تنها دخترش میده و از شیلا میخواد که همیشه تاجشو روی سرش نگه داره تا مبادا کسی با ماهیای بادکنکی اشتباه بگیرتش و همه بدونن که اونم یه شاهماهیه. بعد از اون حادثه پدرش تمام تلاششو میکنه تا هیکلای شبیه هیکل شیلا رو تبدیل به مُد هفت دریا بکنه و به تازگی هم شیلا رو به عنوان مدل گوشواره به ما معرفی کرده. البته ما خودمونم میدونیم که شیلا گرده و خیلی شبیه به شاهماهی نیست، ولی کیه که روی حرف پادشاه دریاها حرف بزنه
جوات جغده
جوات یا همون جواد، یه جغد بیست و خورده ای سالس که تو یه خانواده ی فقیر، پایین شهر بدنیا اومده. باباش تا زمانی که پیششون بود راننده ی ماشین سنگین بود و وضعشون خوب بود، ولی بعد از اینکه باباش تو یکی از سفراش گم میشه، زندگی روی سختشو بهشون نشون میده. جوات برای اینکه در آمدی داشته باشه و واسه مادرشو سه تا خواهر دم بختش خرجی بیاره، یه مدت با ماشین یکی از رفیقاش میرفت و تو آژانس کار میکرد. از اونجاییم که شبا نمیخوابید، تازه سر شب میرفت سر کار وصُبا برمیگشت و میخوابید. هم خودش راحت تر بود هم کرایه ی آخر شبا بیشتر بود. تا اینکه یه شب به عنوان سرویس میره دم یه رستوران با کلاس ایتالیایی. یه خانمِ روباه که آشپز اون رستوران بود، مسافر اون شبش بود. آق جوات هم از تو همون آینه وسط عاشق و دلباخته ی این خانم میشه. به حدی که حتی فرم هیکلشم عوض میشه تا جایی که الان دیگه از هیکلشم عاشقی میباره.بعد از کلی فک کردن با خودش به این نتیجه میرسه که اگه میخواد دل این خانمو به دست بیاره، باید سر و وضعشو مرتب کنه، باباشو پیدا کنه با خونوادش پا پیش بذارن و همه اینکارا پول میخواد. به همین خاطر رانندگی آژانسو کنار گذاشته و به عنوان مدل گوشواره اومده پیش ما تا از فرم خاص بدنش استفاده کنیم و به ازای هر گوشواره ای که فروش میره یه درصدی بش بدیم تا به خواسته ی دلش برسه. آق جواتمون نگاهش به شماست 😉
خلیل خرسه
خلیل یه خرسِ تپله که موسس سیرکِ خلیل خرسست. سیرک خلیل از هر شهر به شهر دیگه میرفتن و مردم رو حسابی سرگرم میکردن، تا اینکه توی یکی از برنامه ها خلیل به طرز عجیبی عاشق یه خانمِ خرسِ قهوهای که یکی از تماشاچیها بوده میشه. خلیل تمام زندگیش رو فدای رسیدنِ به عشقش میکنه. سیرک رو به پسر عموش میسپره و با عشقش میرن تا توی طبیعت به زندگی عاشقانشون ادامه بدن. وقتی زمستون میرسه، خلیل یه غار خوشگل برای جفتشون پیدا میکنه تا زمستون رو توی این غار بخوابن و منتظر بهار بمونن. اما وقتی بهار بیدار میشه، میبینه عشقش توی غار نیست. خلیل از فرط ناراحتی وغصه دوباره به خواب برمیگرده و هنوزم که هنوزه بیدار نشده. مردم محلی غار خلیل رو به معبد تبدیل کردن و براش میوه و عسل و ماهی نذری میبرن تا بلکه بیدار بشه. ما وقتی از جریان خبردار شدیم، حدس زدیم تنها کسی که میتونه خلیل رو بیدار کنه، عشقشه. واسه همینم خلیلو مدل کارمون کردیم تا شاید تصویرش دست به دست به عشقش برسه. این خانم خرس قهوهای آخرین بار نزدیکِ سرزمین گربهشکل که همسایه گوگولنده دیده شده. اگه شما هم خبری از این خانم داشتین ما و خلیل رو بیخبر نذارین.
میشا پیشوعه
میشا یه پیشیِ خندهرو و تپله. امسال کنکور داره و الان سر کلاسای پیشدانشگاهی با دوستاش واسه کنکور آمده میشن. یه علت تپلیش هم همین کنکوره که نمیذاره مثل قدیما ورزش کنه، آخه قبلن وقتی راهنمایی بوده تو مدرسشون قهرمان شنا شدهبود. میشا خیلی بچهی باهوشیه و همه معلماش امیدوارن که جزو رتبههای یک رقمیِ کنکور بشه. راز موفقیتش هم تکرار کردنه. هر موقع بهش گوش بدین، یا داره فرمولا رو با خودش زمزمه میکنه یا شعر حفظ میکنه. البته بعضی وقتام یه جکایی تعریف میکنه که …
خُرّم خَره
خرم یه خر وکیله که به خاطر فعالیت هاش برای حقوق چهارپایان و برابری خواهی بین اسبها و خرها به شکل بینالملی شناخته شدست. در بیشههای سر سبزِ غربی گوگولند، سالیان سال حکومت پادشاهی اسب ها حکم رانی میکرده و این حکومت به خرها ستمهای عجیبی رو روا میداشته و انواع بیگاریها رو از خرها میکشیدن. یکی از مهمترین دلایل این ستمگریها هم همسرهای مادیان سلطان بودن که با دلبری، سلطان رو فریب میدادن و خواسته های ظالمانشون رو به کُرسی مینشوندن. با پیشنهاد و پیگیری وزیرِ سلطان که یک اسب روشنفکر و عادل بود، سلطان برای بهتر شدن روابط بین خرها و اسبها و جلوگیری از شورش احتمالی خرها، از خرم خواستگاری میکنه و بعد از کلی منتکشی و ارسال پیشکشهای مختلف، خرم راضی به این ازدواج میشه و از اون به بعد لقب خرم سلطان رو میگیره. خرم با ساختن ضرب المثلِ “اگه یه خر بوست کنه بهتره تا که یه بوس خرت کنه” راه رو بر فریب خوردنهای سلطان توسط همسرای دیگش میبنده و بعد از ازدواج با سلطان با قدرت خیلی بیشتری به فعالیت های چهار پا دوستناش ادامه میده. این شما و این هم این چهره موفقِ مردمی و البته لوند 😉
زهره کماندو
زهره یه زرافه جوون و شجاعه که به تازگی ترفیع درجه گرفته و تو ارتش مرکزی گوگولند کماندو شده. از بچگی همه دوستاش به شجاعت و کله خر بازیاش میشناختنش و هر دفعه با دست یا پا یا دندونِ شکسته برمی گشته خونه.
بزرگتر که شد بخاطر از خودگذشتگی و مهارت رزمی متفاوتش توجه خیلیا از جمله یکی از دوستای باباش که یک سگ افسر پلیس بود رو جلب میکنه. زهره بعد از کلی تمرین سخت و تلاش، با کمک و راهنمایی های این دوست باباش وارد نیروی زمینی گوگولند میشه. اولش تمام فرمانده ها فکر میکردن که عمرن از پس این حرفه بر نمیاد، مخصوصن به خاطر جثه بزرگ و توچشمش. ولی به خاطر استتار بی نظیری که زهره میکرد تو همه عملیاتای تمرینی تا آخر سالم باقی میموند و آخرین نفر زنده ی رزمایش ها میشد.و اتفاقن به خاطر دید فوق العاده و استراتژیکش از اون بالا بهترین مهارتش تک تیر اندزیه. زهره به خاطر شجاعت ها و رزمندگیهاش مورد تشویق ارتش گوگولند قرار گرفته و به پاس خدمت هاش به رسم همیشگی این کشور، تبدیل به گوشواره ی یادبود شده تا اینطور از گوشه ای از زحماتش قدر دانی بشه. این قهرمان رو همراهتون داشته باشید.
کاراگاه هاپوئیان
وی یک سگ بازنشسته نیروی پلیس میباشد که بعد از بازنشستگی، به خاطر تلاش بیوقفه برای برقراری امنیت و برخورداری از ریزبینی منحصر به فرد خود در نیروی پلیس، تصمیم گرفت تا به عنوان کارآگاه خصوصی به زندگی حرفه ایش ادامه دهد. آخرین پرونده ای که کارآگاه قبول کرده بود مربوط به گوسفندی می شد که ساکن بیشه های جنوبی گوگولند بوده و به طرز مشکوکی مفقود شده بود . در گیر و دار این پرونده مدتیست که خبری از کارآگاه نشده است و آخرین تصویر بجا مانده از وی عکسیست که کارآگاه را در حال بردن یکی از استخوان های یک گوسفند به دفترش نشان میدهد. پلیس گوگولند از ما خواست تا با انتشار این عکس به عنوان گوشواره به پیدا شدن کارآگاه کمک کنیم. در صورت مشاهده نامبرده با شماره 336، پلیس گوگولند تماس بگیرید.
شهرام شیره
شهرام شیره رو به افتخار مردادی ماهیا، الان بهتون معرفیش می کنیم.
شهرام یه آقا شیره شنگوله که تازه اول چل چلیاشه.تو جوونیاش دوره های موسیقی رو گذرونده ولی برخلاف میل خانوادش به جای کار توی موسیقی کلاسیک تو مهمونیا و مجلسا کیبورد می زنه و رفیقشم می خونه و پول در میارن…
ارسلان اردکه
سرزمین گوگولندز هم یه پزشک مهربون و زحمت کش داره به اسم ارسلان اردکه:
ارسلان تک پسرِ آرنولد اردکه، قهرمان سابق پرورش اندامه که تو یکی از شهرهای کوچیک گوگولند زندگی میکردن. آرنولد از بچگیِ ارسلان دنبال این بود که پسرشم راه خودشو ادامه بده و با کسب قهرمانی های ورزشی، برای خونوادشون افتخار کسب کنه. به همین خاطر ارسالان بیشتر از اینکه تو خونشون باشه، تو باشگاه بدن سازی پدرش بزرگ شد. اما ارسلان بر خلاف علاقه پدرش، بیشتر از هرچیز به علم و تحصیل و مخصوصا پزشکی علاقه مند بود و تو تمام سالایی که پدرش ازش میخواست ورزش کنه، پشت دستگاههای بدن سازی قایم میشد و برای قبولی تو رشته پزشکی درس میخوند. وقتی خبر قبولی ارسلان تو بهترین دانشگاه پزشکی پایتخت گوگولند میاد، پدرش دلشکسته و ناراحت، بدون هیچ حرفی، ارسلان رو راهی دانشگاهش میکنه و از اون به بعد هم هیچ حرفی با همدیگه نزدن. ارسلان اما هر سال شاگرد اول میشده و تخصص و فوق تخصصش رو هم بدون وقفه میگیره و الان یکی از مشهورترین پزشکای گوگولندزه و جون هزاران هزار شهروند رو تا به حال نجات داده. به تازگی هم پیش ما اومد و از ما خواست تا به عنوان یکی از مدلهامون ازش استفاده کنیم تاشهرتش به گوش پدرش برسه، بلکه پدرش بتونه پسرش رو همونجوری که هست قبول کنه و به وجودش افتخار کنه.